∞Wonderland∞

نباید تاءسف خورد ، نباید خندید ، نباید نفرت ورزید بلکه باید فهمید. "اسپینوزا"

 

من به تنها نقطه متفکری بدل می شوم که عالم هستی در برابر آن،خیالی بودن خویش را قبول خواهد کرد. "امبرتو اکو"

 

تجربه کردن یک چیز_خواه شیئی باشد، یا انسانی، یا خدایی_ بدین معناست که آن چیز برایمان رخ می دهد، دچارمان می کند، بر ما مستولی می شود، در خود غوطه ورمان می سازد، و دگرگون مان می کند. "هایدگر- مقاله سرشت زبان"

 

من آن روحم که همه چیز را نفی می کند. "مفیستو فلس در فاوستِ گوته"

 

شما به نظم کنونی جامعه وابسته اید،بدون اینکه در نظر بگیرید که این نظم دستخوش انقلابی اجتناب ناپذیر خواهد شد...ما به وضعیتی بحرانی نزدیک می شویم و آن عصر انقلاب ...هاست.دیگر هیچ علاجی به جز انقلابی بزرگ ممکن نیست و این انقلاب تقریباً به اندازه ی پلیدی هایی که می خواهد درمان کند وحشتناک است. "روسو"

 

اين ديگرى كيست كه پيوند من با ان حتى بيش از پيوند من با خويشتن است، چون حتى وقتى هويت خودم را مى پذيرم، باز اين اوست كه اشفته ام مى كند؟ /لاكان/

 

زمانی که انسان صرفاً می باید با اژدهای روح خود دست و پنجه نرم کند گذشت.اکنون اژدها از بیرون می آید و نامش تاریخ است و دیگر جنبه ی ماجرا جویی ندارد. غیر انسانی است؛قابل پیش بینی و اراده نیست؛درک کردنی نیست و گریز ناپذیر است. "میلان کوندرا"

 

با از میان رفتن قلمرو عمومی معرفت ما هم دچار خدشه می شود. آرنت توتالیتاریسم و قلمرو عمومی را در تقابل با یکدیگر قرار می دهد، و نتیجه می گیرد که وجود یکی وابسته به نبود دیگری است. به نظر او بزرگترین شّر سیاسی دروغ است و او این دروغ را هم پیوند با ظهور توتالیتاریسم می داند. "هانا آرنت"

قلمرو عمومی، به مثابه جهان مشترک، ما را گرد هم می آورد و در عین حال نمی گذارد ما {به نحوی توده وار} روی هم بریزیم. آنچه تحمل جامعه ی توده ای را سخت می کند در وهله ی نخست این نیست که تعداد افراد درگیر در آن زیاد است. بلکه این است که جهان بین آنها توان گرد هم آوردن، ارتباط بخشیدن و مجزا کردن آنها را از دست می دهد.
هانا آرنت، سپهر عمومی(روایتی دیگر از سیاست)/نظریات آرنت و هابرماس، مسعود پدرام، ص56،

 

کار بازرسیِ اوراق شناسایی را به پلیس ها و بوروکرات ها واگذار کنید و بگذارید از هویتم بگریزم، گشایشی به من نشان دهید برای رهایشی از استبداد چهره ام. "میشل فوکو"

 

چهره هم بی حفاظ بودن جبران ناپذیر آدمیان است و هم ساحت گشوده ای که در آن پنهان می شوند و پنهان می مانند.چهره یگانه جایگاه با هم بودن است، یگانه شهر ممکن. و بدین سبب است که آنچه در یک یک افراد دریچه ای است گشوده به امر سیاسی، تراژدی_کمدی حقیقت است، که ایشان همواره از پیش در آن گرفتار آمده اند و باید برون شدی از آن پیدا کنند. "جورجو آگامبن

 

«چیزی که خود من مایلم از پول به‌دست آورم آسودگی و امنیت است. اما آنچه انسان مدرن نوعی دوست دارد با آن کسب کند پول بیشتر است، با هدف خودنمایی، زرق و برق، و پیشی گرفتن از آن‌هایی که تاکنون با او برابر بوده‌اند. منظور مردم از تنازع برای زندگی درواقع تنازع برای موفقیت است. آنچه مردم هنگامی که مشغولِ تنازع برای زندگی اند از آن هراس دارند این نیست که فردا صبح صبحانه نداشته باشند، بلکه این است که نتوانند از همسایگانشان کلاس بالاتری داشته باشند.» -- برتراند راسل، فتح شادی (۱۹۳۰)

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






|سه شنبه 13 بهمن 1394برچسب:,| 18:34 |∞Weird∞||



      de$ bY : Mr.skUll