مورفيوس هيچ ميداني که اولين ماتريکس طوري ساخته شده بود تا دنياي کاملي براي انسان ها باشد؟ از فیلم #ماتریکس ، عکس دوم من در تولد خود نقشی نداشتم و در مرگ خود نیز نقشی ندارم، نقش من در زندگی من است. #گوته یه نصیحت از طرف من: خرد چراغ ذهن است - تنها مشعل پیشرفت؛ و به جای خاموش کردن آن و وابسته شدن به تاریکی و عقاید تعصب آمیز, خیلی بهتر است که نور آن مشعل را افزایش دهید. - رابرت گرین اینگرسل تنها رهرو این راه دراز منم.... روزی در اغاز جوانی کتابی کهن را باز کردم که در ان نوشته بود : #شوپنهاور زرد و زندانی شدیم از تنگنای زندگی یارب آن آزادگان و گلعذاران را چه شد نی سواران را هوای قهرمانی در سر است قهرمانان را چه آمد، شهسواران را چه شد خرمگس شاهین شد و صید کبوتر می کند شاهبازان را که زد شاهین شکاران را چه شد روزگاری بود و دورانی ندانم ای فلک بر سر دوران چه آمد، روزگاران را چه شد... يك انسان معمولي جنگل را مجموعه اي از درختان تعريف مي كند. هيزم‌شكن به جنگل به عنوان منبع سوخت مي‌نگرد. در حالي كه زيست‌شناس جنگل را چيزي جز چوب و كلروفيل نمي داند. اما يك شاعر و عارف درختان را موجود زنده مي‌بيند كه مي‌توان با آنها حرف زد و حتي رقصيد. هر كس به دنيا از دريچه تفكرات و برداشت‌هاي خود نگاه مي‌كند. در پس ِ اندیشه های ما از درست و نادرست ، همواره یک بنیاد ِ تاریک شما صاحب دو زندگی هستید. جبر و اختیار شبیه بازی کارت پاسوره اینکه چه دستی برات بیاد جبره ولی اینکه چطوری با این دست بازی کنی اختیاره ما اختیار داریم ، خدا تاس میریزد این همه از کوانتوم نوشتیم و شما هم نخواندید تا به کجا برسیم؟ خوب گفتیم #انیشتین باور داشت دنیا یجورایی جبر هست و کوک شده و اگه یک مجرم جرمی رو انجام میده تحت تاثیر جبر این کارو کرده و گناهی نداره ولی بهرحال ما باید اورا به زندان بندازیم. ولی #هایزنبرگ عدم قطعیت رو ارائه میده و میگه که قطعیتی وجود نداره همانطور که در بخش های قبلی کوانتوم هم دیدیم. ما نمیدونیم که الکترون کجاست؟ اینجاست ، اونجا و شاید چند جای مختلف بصورت همزمان باشه انیشتین از این قضیه خوشش نمیومد چون میگفت خدا تاس نمیریزد و همینه که هست و باید همینجوری قبول کرد ولی واقعیت این است که خدا تاس میریزد ، هر وقت به الکترون نگاه میکنیم نگاه ما باعث حرکت آن میشود ، انیشتین میگوید ترجیح میدم وقتی به ماه نگاه نمیکنم سرجایش باشد ولی واقعیت این است که نیست. این چه ربطی به اختیار داره؟ ربطش اینه به نوعی دارای اختیار هستیم ،هیچکس نمیتونه با دانستن گذشته شما آینده شمارو از قبل تعیین کنه همیشه عامل غیرمترقبه هست بنوعی عدم قطعیت در کارهایی که میکنیم هست. شما آزاد هستید دارای قدرت اختیار هیچ چیز به شما تحمیل نشده خوبی و شادی را انتخاب کنید و زندگی آزادی داشته باشید.با سپاس / امیر آیا ذرات هم درک دارند؟ سوال بزرگی که باید از عکس پست قبلی و این عکس به ذهن ما بیاد اینه که همه ما طبق فیزیک کلاسیک میدونیم که تابش نور بصورت خطی هست و اگر خطی باشه ما باید دو خط روی پرده ببینیم ولی در این عکس ها میبینیم که چند خط روی پرده افتاده که این نشون میده تابش بصورت موجی بوده است. حالا تابش نور بصورت موجی است یا خطی؟ باید بگیم هردو این رفتار دوگانه از ریز ذرات چگونه رخ میدهد؟ زمانی که ما هیچ ناظر یا مشاهده گری در این آزمایش قرار نمیدهیم تابش بصورت موجی هست و وقتی با آشکارساز میسنجیم میبینیم که چند خط روی پرده افتاده و تابش بصورت موجی بوده است. ولی وقتی یک مشاهده گر قرار میدهیم تابش بصورت خطی است و دو خط روی پرده میفته. خوب اگه بخواییم زرنگ بازی در بیاریم و ابتدا از منبع نور تابش را انجام بدیم و یهو مشاهده گر را وارد کنیم چه اتفاقی رخ میدهد؟ دو خط روی پرده می افتد. ولی چگونه؟ آیا ذرات میدونن که ما قراره مشاهده گر قرار بدیم؟ آیا ذرات چند میلیونم ثانیه در زمان سفر میکند؟ مطمئنا تا بحال زیاد از کوانتوم و عجایب آن خواندید ولی کوانتوم از کجا اومده؟ انقلابی در فیزیک نوین که توسط پلانک صورت گرفت. همه شما میدانید وقتي اجسام گرم مي شوند، فارغ از جنسشان طبق الگوي ثابت و خاصي، از خود نور ساطع مي كنند هرچقدر دماي جسم بالا مي رود فركانس قله موج ساطع شده از آن به طول موج هاي كوتاه تري تغيير پيدا مي كند، و این را هم میدانیم که هرچقدر طول موج کمتر باشد انرژی بیشتر میشود. خوب گفتیم که رنگ های مختلف فرکانس های مختلفی استع میکنند کافیست یک لباس سیاه در وسط تابستان بپوشید تا به درستی این مطلب برسید. بر طبق قوانين كيرشهف ميزان تابش و جذب انرژي با هم متناسب هستند. ما به چه اجسامی جسم سیاه میگوییم؟ وقتی که یک جسم تمامی تمامی تایش الکترو مغناطیسی فرودی را جدب کند سیاه دیده میشود. تا آن زمان دانشمندان توضیحی بر این نداشتند که چرا فرکانس در یک رنگ ویژه بالا میرود؟ ماکس پلانک آلمانی در سال 1900 هنگام مطالعه روی جسم سیاه پیشنهاد کرد که برای توصیف صحیح مساله تابش جسم سیاه، میتوان انرژی این امواج را به شکل بسته‌های کوچکی (کوانتا یا کوانتوم) در نظر گرفت. در اين صورت بندي جديد كوانتايي انرژي، نور و طول موج هاي الكترومغناطيس، سطح انرژي مشخصي دارند و به خوبي توضيح داده مي شد چرا دماهاي مختلف طيف هاي طول موج خاصي از خود بروز مي دهند. بذرهای این نظریه انقلابی را آلبرت انیشتین آبیاری کرد.آلبرت انيشتين در سال ١٩٠٥ ايده ي توصيف فوتوالكتريك را ارائه داد، او با استفاده از مفهوم كوانتوم هايي كه پلانك ارائه داده بود، توانست تناسب انرژي و فركانس را به هم مربوط سازد، انيشتين تصور كرد نور نيز ميتواند به صورت بسته هاي انرژي در نظر گرفته شود، بسته هايي كه بعدتر فوتون ناميده شد! فوتون ها جرم نداشتند و با سرعت نور حركت مي كردند دانه هاي فوتون به الكترون ها در فلزات ضربه ميزدند و آنها را به حركت در مي آوردند و اثر فوتو الكتريك بدين ترتيب ايجاد مي شد! هر فوتون انرژي خاصي با خود حمل مي كرد كه متناسب با فركانسش بود، بدين ترتيب فوتون نور آبي و يا فرابنفش مي توانست انرژي مورد نياز براي كنده شدن الكترون ها را تامين كند كاري كه از نور قرمز بر نمي آمد! بسیاری از مردم فکر میکنند در حال فکر کردن هستند، در حالی‌که مشغول بازآرایی و تنظیم پیش داوری‌ها و تعصباتشان هستند. هیچ چیز برای آنهایی که می اندیشند مقدس نیست بگذار هر چه نمی خواهند هرگاه کسی به نا امیدی رضا دهد دیگر وجود نخواهد داشت... ژان پل سارتر مذهب به آنان که تمام عمرشان را زحمت می کشند و در نیاز زندگی می کنند می آموزد که تا وقتی که در زمین هستند،تسلیم شوند و صبور باشند به امید پاداش های بهشتی آسایش بیابند. سوسیالیسم و مذهب_لنین قبل از اینکه به این برسیم که خدا تاس میریزد یا نه باید ببینیم منظور از خدا در این مفهوم ها چیست؟ خدا در فیزیک معنای متفاوتی با خدای ادیان یا خدای شخصی دارد. بعضی از فیزیکدانان خدارا با قوانین جهان یا کل جهان تطبیق میدهند. نومَن فیزیکدان آمریکایی اینگونه میگود که : " من معتقدم که خدا مجموعه ی جهان است. این مشتمل است بر اصول علمی ، ماده ، انرژی و تمام اشکال حیات " از دید برخی کیهانشناسان وقتی درباره خدا صحبت میکنیم او بعنوان یک قانون مطلق که حاکم بر جهان است. اما خدایی که در ادیان آمده و اکثرا آن را موجودی متعال و فوق طبیعت تلقی میکنند در حالی که منظور انیشتین و هاوکینگ در مطالب بالا تعریف اول است که به خدای اسپینوزا هم معروف است. در پست های پیشین در این باره هست. پس وقتی وقتی انیشتین میگوید خدا تاس نمیریزد همین قوانینی هست که بصورت مطلق هست . همواره زمانى فرا مى رسد که بايد ميان تماشاگر بودن و عمل يکى را برگزيد، اين معيار انسان شدن است. به حباب نگران لب یک رود قسم... کدام یک درست است؟ شما بگید؟ پاسخ این سوال مارا مستقیم به جواب خواهد رساند. آیا ما اختیار داریم یا همه چیز جبر است؟ انیشتین : خدا تاس نمی ریزد استیفن هاوکینگ : اتفاقا خدا تاس میریزد و تاس را جایی میریزد که نمیتوان آنرا دید
جايي که هيچکس رنج نکشد ، جايي که همه توش خوشحال باشند.
اما فاجعه شد ، هيچکس برنامه رو نپذيرفت و همه نمونه ها از دست رفت.
عده اي معتقدند زبان برنامه نويسي ما براي توصيف دنياي کامل شما ناکارآمد بود
اما به عقيده من ...
انسان ها بعنوان گونه اي از حيات واقعيت را تنها از طريق رنج و عذاب درک ميکنند
براي همين دنياي کامل صرفا رويايي بود که ذهن خودآگاه شما در تلاش است تا از آن بيدار بشه
انسان ها بيمارند
هميشه با زبان ساده سخن بگوييد . . .
چون التزام به معقوليات و انكسار از بدويات در تعتير آنچه مقتضى ست ممارست به عمل نقض نيست. . .
:|
این کوچه نامش دلتنگی ست...
"کسی که بسیار می خندد سعادتمند و کسی که بسیار می گرید شوربخت است"
گفته ای بسیار ساده لوحانه ،که با این همه به علت حقیقت ساده ای بیان می کند نتوانسته ام فراموشش کنم ، اگر چه بسیار بدیهی است
پس بهتر است هر گاه شادی دق الباب می کند ، به جای اینکه مکرر شک کنیم که ایا ورودش جایز است یا نه ، همه ی درها را به سویش بگشاییم ، زیرا شادی هیچ گاه بی موقع نمی اید
شک ما در این مورد به این دلیل است که می خواهیم بدانیم که ایا از...هر نظر موجبی برای خوشنودی داریم یا نه ، مبادا که شادی ، افکار جدی و نگرانی های ما را مختل کند ، اما معلوم نیست که با این افکار و نگرانی ها چه چیز را میتوان بهتر کرد ، در حالی که شادی سودی بلافاصله دارد
فقط شادی سکه ی نقد سعادت است و هر چیز دیگر ، مانند پول کاغذی است ، زیرا فقط شادی زمان حال را پر سعادت می کند و این امر برای موجوداتی چون ما که هستی مان لحظه ی بسیار کوتاهی "میان دو ابدیت" است ، بزرگترین موهبت است
هستي براي شما همان چيزي است كه خود شما هستي.
وجود دارد که ابتدا ما باید آن را به سوی روشنایی هدایت کنیم تا
بتوانیم اندیشه ای را بازگو کنیم .
................................
"ویتگنشتاین"
دومی زمانی آغاز میشود که در می یابید فقط یک (زندگی) دارید.
هرچیزی را همان می نامند که هست
تجزیه های عیاشانه،
ترکیب های فاحشه وار
لمس شهوانی موضوع های حساس
فصل تخم ریزی نظریه ها
اینها خوشایند آنهاست
بگوئیم
بگذار هر چه نمی خواهیم
بگویند
باران که بیاید
از دست چترها
کاری بر نمی آید
ما اتفاقی هستیم
که افتاده ایم!
کامو، افسانه سیزیف
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت...
غصه هم میگذرد...
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه ی خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز ...
| de$ bY : Mr.skUll |
